این تکنیک بسیار شبیهِ تکنیکِ طوفان فکری است، با این تفاوت مهم که در این روش، انتقاد و ارزیابی نه تنها بد نیست، بلکه اساسِ این تکنیک است. در واقع پایهی این تکنیک پرسیدنِ سؤالهای مختلف است. مهم این است که در ذهنِ افراد این سؤال شکل بگیرد که ایدهی مطرح شده در کجاها جواب نمیدهد؟
چه مسائلی موفقیتش را تهدید میکند؟
و این که واقعاً چهقدر کارایی دارد؟
در حقیقت این تکنیک بر پایهی منفی بینی گذاشته شده است.
تکنیکِ طوفان فکریِ معکوس روشِ خوبی است، به شرطی که قبل از روشهای دیگر به کار گرفته شود. علتِ اینکه استفاده از این روش را قبل از روشهای دیگر توصیه میکنیم، این است که میتواند به خوبی سببِ تفکرِ خلاق شود.
فرآیندِ استفاده از این تکنیک به این شکل است که تمامیِ اشکالاتِ مربوط به پدیدهی موردِ نظر گفته و جمع میشوند و در موردِ آنها بحث و گفتوگو میشود و بالاخره راهحلِ مؤثر پیدا میشود.
برای مثال یک شرکتِ لیوانسازیِ سرامیک تصمیم گرفت نوعِ جدیدی از لیوان را وارد بازار کند.
مدیرِ تولید در پی بهترین ایده برای تولیدِ لیوانِ جدید بود. او یک جلسهی طوفان فکریِ معکوس تشکیل داد و لیوانِ قدیمی را که سالیانِ سال بود شرکت تولید میکرد، وسطِ میز گذاشت. او از افراد خواست لیوان را نقد کنند.
یکی گفت «دستهاش چرا این قدر گرد است؟»
دیگری گفت «قدش زیادی کوتاهه.»
یکی دیگر گفت «رنگش زیادی تیره است. گُلدار بشه بهتره.»
و به همین ترتیب هر کس چیزی گفت. بعد از تمام شدنِ جلسه، آدمهایی جمع شدند و نظرِ افرادِ جلسه را کنارِ هم گذاشتند به آنها خوب فکر کردند. طرحِ جدیدِ لیوان از بینِ نظرهای جمع شده کمکم مشخص شد. حالا شرکت لیوانی تولید میکند که اصلاً شبیهِ لیوانِ سابق نیست و بازارِ خیلی خوبی هم دارد.